
فریدون زندی: عاشق آل پاچینو و رابرت دنیرو هستم/ گادفادر بهترین فیلم تاریخ سینماست
فریدون زندی وقت های بیکاری اش را با گوش دادن به موسیقی و دیدن فیلم های کلاسیک پر می کند.
به گزارش ستاره ها؛ عادت کرده اید به شنیدن درباره فوتبال از او، درباره اینکه چطور کاشته اش گل شد یا چرا، گل نشد. گوش ها عادت کرده اند از او خوراک فوتبال بگیرند ولی این بار، خوراک فوتبال نبود. از فضای فوتبال خارج شدیم، تا بنشینیم و در یکی از سردترین بعد از ظهرهای تابستان درباره فیلم، موسیقی، کتاب، عید نوروز و… با فریدون زندی صحبت کنیم. بی شک، برای عموم، بالا بودن سطح اطلاعات سینمایی یک بازیکن فوتبال و اشراف او به سینمای کلاسیک، غریبه است. از نظر آنها، اغلب فوتبالیست ها سطح سواد پائینی دارند و در دسته بندی های فیلم بازها، جایی ندارند. اما فریدون زندی این دایره را می شکافد. او به عنوان یک فوتبالیست تحصیل کرده، همواره ارتباطی نزدیک با سینما داشته و طوری از سکانس های تاریخی سینما حرف می زند که تعجب می کنید…
خیلی کم اتفاق می افتد که وقتی با یک ستاره فوتبال حرف می زنیم، زیاد درباره فیلم و موسیقی بداند. ولی می دانیم تو هر زمانی که وقت کنی، فیلم می بینی، موسیقی گوش می دهی. سوال اول ما این است که تو به چه نوع موسیقی علاقه داری؟
من عاشق سبک هاوس هستم و معمولا در ماشینم غیر از این سبک موسیقی چیز دیگری پیدا نمی کنید.
البته ما فکر می کردیم شاید به ترنس علاقه داشته باشی.
نه، من موسیقی بدون کلام را دوست ندارم. دوست دارم یکی باشد که بخواند!
بیشتر در ماشین موسیقی گوش می دهی؟
نه همیشه. به هر حال در خانه هم باشم، موسیقی گوش می دهم ولی تهران ماشاا.. اینقدر ترافیک دارد که معمولا برای رسیدن به زمین تمرین استقلال، یک mp3 گوش می دهم!
چه دلیلی دارد که به این سبک علاقه پیدا کرده ای؟
فکر کنم آدم ها با توجه به شخصیت خودشان موسیقی را انتخاب می کنند و با توجه به سلیقه ای که دارند. یعنی آدمی که خیلی احساسی باشد، معمولا آهنگ غمگین گوش می دهد ولی شخصیت من طوری است که هاوس گوش می دهم. البته این بیشتر از علاقه می آید. من از بچگی به این سبک علاقه داشتم و هنوز هم به آن پایبند هستم.
درباره شخصیت حرف زدی. تو در بیرون از زمین فوتبال شخصیت بسیار آرامی داری. یعنی الان که مقابل تو نشسته ایم، می دانیم تا پایان مصاحبه به هیچ وجه عصبانی نخواهی شد و یا اینکه صدایت را بلند نمی کنی. می توانی بگویی الگوی خاصی را همیشه مدنظر داری؟
خب شاید این به فرهنگی کشوری ربط داشته باشد که من در آن بزرگ شده ام. دید ایرانی ها نسبت به آلمانی، مردم آرامی است و شاید ماشینی. خب، من در اینجا می بینم که خیلی آدم ها درباره دیگران حرف می زنند. درباره دیگران نظر می دهند، می گویند این چرا آنطوری است، این چرا اینطوری است… خب نمی دانم اسم این را فرهنگ بگذارم یا نه، ولی شما نه تنها در آلمان بلکه در خیلی کشورهای دیگر نمی بینید که افراد به جز خودشان، به جز کار خودشان درباره کار دیگران نظر بدهند. در ایران، آدم ها..حال من آدم های فوتبال را مثال می زنم؛ خیلی با هم دعوا می کنند. ولی این خوب نیست. من فکر کنم ما در اینجا نیاز به آرامش داشته باشیم و نباید دعوا کنیم.
درباره شخصیت تو یک سوال اساسی وجود دارد. اینکه در بیرون زمین، مثل همین الان که مقابل ما نشسته ای خیلی آرام هستی اما گاهی در زمین فوتبال ما یک نفر دیگر را می بینیم و با خود می پرسیم آیا او فریدون زندی است؟!
(خنده) خب ما داریم درباره شخصیت بیرون از زمین و داخل زمین حرف بزنیم. مثلا من یک بار مطلبی خواندم درباره گتوزو، بازیکن میلان. نوشته بودند او در زمین بازی عصبانی است ولی بیرون آرام، یک آدم خجالتی. من در زمین به اندازه او جدی نیستم، به اندازه او دعوا نمی کنم ولی قبول دارم یک وقت هایی عصبانی می شوم. با شخصیتی که من در بیرون از زمین فوتبال دارم، نمی توانم داخل زمین فوتبال بازی کنم. می دانی، در زمین تو باید سفت باشی، با تعصب و سرسخت. اگر آرام باشی، نمی توانی به چیزهایی که دوست داری، برسی. هر آدمی یک اهدافی دارد. حقیقت ماجرا همین چیزی است که گفتم.
خب، این آدم چه زمانی عصبی می شود؟
البته من وقتی عصبی می شوم، بهتر بازی می کنم.(خنده) من در زمین سفت بازی می کنم ولی وقتی عصبی می شوم که بازیکن حریف زیاد اعتراض می کند. می بینم هی سمت داور مسابقه می رود و می گوید چرا به ضرر ما سوت زدی؟ این واقعا من را عصبی می کند.
البته خود تو هم یک وقت هایی زیاد اعتراض می کنی.
نه زیاد. باید در زمین باشید و این فشار را احساس کنید. ولی من همیشه سعی کرده ام اینطور نباشیم. آیا تا به حال دیده اید من درباره داور حرف بزنم یا علیه یک بازیکن و مربی؟
کمی از بحث اصلی دور شدیم. در سبک هاوس، به چه خواننده ای بیشتر از همه علاقه داری و کارهای او را گوش می کنی؟
دیوید گوتا. او یک چیز دیگر است. یعنی اگر بخواهی بسنجی، با اختلاف از همه بهتر است. من همیشه جزو اولین مشتریان کارهای او هستم و هر زمانی که به خارج از ایران هم بروم، سعی می کنم فصلی بروم آلبوم او منتشر شده باشد!
به موسیقی ایرانی هم علاقه داری؟
علاقه زیادی به موسیقی ایرانی ندارم ولی اگر باشد گوش می دهم. فرقی نمی کند خواننده اش چه کسی باشد.
می خواهیم وارد بحث فیلم شویم. می دانم که در این زمینه حرف های زیادی برای گفتن داری! اول از این می پرسیم که آیا سلیقه موسیقی تو نزدیک به فیلم دیدن است؟
خب این هم سلیقه ای است. ببین، من به فیلم های کلاسیک علاقه بسیار زیادی دارم و به جرات می گویم کلاسیک باز هستم! حالا سوالی درباره فیلم های کلاسیک داری می توانی از من بپرسی.
طبیعتا در دنیای کلاسیک ما با چهره های زیادی روبرو هستیم. با بازیگران بسیار بزرگی. طبیعتا دوست داریم اسم بهترین بازیگران را از زبان تو بشنویم.
البته بازیگرانی که من دوست دارم، هنوز در قید حیات هستند چون وقتی با دوستانت درباره فیلم کلاسیک حرف می زنی، فکر می کنند بازیگرانش الان مرده اند!(خنده) در بین بازیگران من عاشق آل پاچینو هستم و رابرت دنیرو.
از بین کارهای بیشمار آل پاچینو، تو به کدام فیلم وابستگی زیادی داری؟
من کلکسیون فیلم های او را دیده ام و دارم ولی همین جا اعتراف می کنم دیوانه فیلم صورت زخمی هستم. یک توضیح کوتاه درباره این فیلم دارم و می گویم برای خودش شاهکاری است!
اگر عاشق دنیرو و آل پاچینو باشی، بعید به نظر می رسد فیلم مکمل آنها را ندیده باشی.
فکر کنم منظورت را خوب متوجه شدم. فیلم مخمصه را می گویی. می توانم به جرات بگویم او هم یک شاهکار است و کسانیکه این فیلم را ندیده اند، حتما باید ببینند. حضور آل پاچینو و دنیرو به طورهمزمان در یک فیلم گویای همه چیز است. البته در گادفادر 3 هم ما این دو را کنار هم داریم ولی خب نه رودروی هم.
پس بی شک باید یکی از بازدیدکنندگان بهترین فیلم های تاریخ در سایت imdb باشی. وقتی به این لیست نگاه می کنیم می بینم مردم به رستگاری در شائوشنگ به عنوان محبوبترین فیلم تاریخ رای داده اند، از نظر تو چه فیلمی بهترین فیلم تاریخ است؟
من با همه احترامی که برای این انتخاب قابل هستم ولی فکر می کنم باید برای انتخاب فیلم، ملاک را بهترین قرار بدهیم نه محبوبترین. به خاطر همین من هم به بهترین فیلم تاریخ یعنی گادفادر رای می دهم.(خنده)
بحث درباره گادفادر زیاد است. اگر بخواهی بهترین سه کانس از این سه گانه را انتخاب کنی، کدام سکانس را انتخاب کنی؟
سوال خیلی سختی پرسیدی. وقتی می گوئیم بهترین فیلم تاریخ، انتخاب یک سکانس از آن بسیار سخت است ولی من سکانس آخر فیلم گادفادر 3 را انتخاب می کنم؛ لحظه ای که دختر آل پاچینو را روی پله ها با تیر می زنند. او روی زمین می نشیند و طوری فریاد می کشد که واقعا احساس می کنی از عمق وجود است. انگار در دنیای واقعیت دختر او را کشته اند. آنطور فریاد کشیدنش…
به کارهای مارلون براندو چقدر علاقه داری؟
مگر می شود به سینمای کلاسیک علاقه داشته باشی و از براندو خوشت نیاید. من بازی بسیار خوب او را در فیلم گادفادر دوست دارم ولی به فیلم درباراندازش نیز علاقه زیادی دارم. صحنه پایانی فیلم را نمی دانم که یادت هست یا نه؟
وقتی به اسکله رفت؟
دقیقا. وقتی می رود به اسکله تا به قول ما، جلوی آدم های بد بایستد. باید این سکانس را جزو سکانس های تاریخی سینما بدانیم. به آن علاقه زیادی دارم. چند بار این فیلم را دیده ام. البته بازی مارلون براندو در اتوبوسی به نام هوس نیز شاهکار است. فکر می کنم برای خودش انقلابی بود!
بحث های جالبی کردیم. معمولا آدم های که به فیلم های کلاسیک علاقه دارند نمی توانند خوراک خود را در سینماها پیدا کنند. در ایران که فیلم ها بیشتر به گیشه ساخته می شوند و شاید حتی اسم کمدی را نتوان روی آنها گذاشت. خوراک مردم دنیا نیز به نظر فیلم های تخیلی هستند. حالا در این عصر، تو به سینما می روی.
فکر کنم توضیح خوبی دادی به همین دلیل به جرات می گویم که اصلا به سینما نمی روم! خب می دانی، وقتی فوتبال بازی می کنی، ناخودآگاه زندگی ات با آن گره می خورد. من واقعا فرصت زیادی ندارم و این فرصت هم اگر بیاید، قطعا به سینما نمی روم.
حالا می توانی با همین شفافیت بگویی فیلم های ایران را می پسندی یا نه؟
خب اگر شما می خواهید، با شفافیت می گویم به فیلم های ایرانی علاقه ای ندارم.
سینمای ایران نیز دوره های مختلفی داشته. به طور عام می گویند فیلم های قدیمی و جدید! تو از این فیلم های قدیمی، کاری را دیده ای؟
نه، حقیقتا ندیده ام ولی برایم تعریف کرده اند که قبلا فیلم های خوبی در ایران ساخته شده که هنوز اغلب مردم این فیلم ها را نگاه می کنند. الان در خود آمریکا هم بی شک از مردم که بپرسید با فیلم های قدیمی و کلاسیک ارتباط بیشتری می گیرند تا فیلم های جدید، می گویند کلاسیک. خب الان فروش و کلا دید بیزینسی بیشتر شده. من می دانم که در ایران هم قبلا فیلم های خوبی روی پرده سینما می رفت و بازیکنان بزرگ و معروفی مانند بهروز وثوقی حضور داشتند. من فیلم های او را ندیده ام ولی تعریفش را خیلی شنیده ام.
و حتما این را از پدرت شنیده ای.
از پدرم و دوستانم ولی یک چیز درباره خودم و پدرم بگویم. من از بچگی سر دیدن فیلم با پدرم آبم به یک جوی نمی رفت. حالا می دانی چرا؟ چون من عاشق فیلم های کلاسیک بودم ولی برعکس او عاشق فیلم های وسترن و بزن بزن بود(خنده)
در بحث کتاب هم حرف زیادی برای گفتن داری؟
اگر دروغ نگفته باشم، در ایران اصلا وقت کتاب خواندن ندارم. البته من برای خواندن کتاب ها و روزنامه ای ایران یک مشکل اساسی دارم و آن این است که هنوز فارسی نمی توانم بخوانم!
البته در حرف زدن که پیشرفت زیادی کرده ای، علاقه ای به خواندن نداری؟
چرا اتفاقا. زیاد تمرین کرده ام. دارم آرام آرام یاد می گیرم ولی فارسی نوشتن خیلی سخت است، خیلی زیاد. چون من وقت هم ندارم که بنشینم زیاد تمرین کنم و اصولی یاد بگیرم.
به زبان آلمانی چطور، کتاب می خوانی؟
همانطور که گفتم وقت زیاد ندارم. فشردگی بازی ها زیاد است و من هر روز باید در خدمت استقلال باشم. ولی در آلمان که بودم، زیاد رمان می خواندم؛ مخصوصا رمان های جنایی و پلیسی را دوست دارم و خیلی سبک آن را می پسندیدم.
Comments are closed, but trackbacks and pingbacks are open.