
خداداد: لباس های تیم ملی در فرانسه غیب می شد/با شورت به لابی می آمدند به دمپایی من گیر دادند!
خداداد عزیزی همیشه یک سوژه ناب است. او درباره ماجرای دمپایی معروفش در بازی های آسیایی بانکوک حرف های جالبی می زند.
به گزارش ستاره ها؛ او درباره روزهای سخت زندگی اش در کودکی می گوید: «کودکی من به سختی و فلاکت گذشت. از زمانی که یاد می آید هم فوتبال بازی کردم و هم کار می کردم. به خاطر وضعیت مالی سختی که داشتیم، از 12 سالگی مشغول به کار شدم. در آن دوران به زمین های خاکی هم می رفتم. وقتی در 7 سالگی به ابومسلم رفتم تازه نفس راحتی کشیدم. برادرم در کار گچ بری دستی بود. در تابستان ها پیش او می رفتم و شاگردی می کردم. در دوران مدرسه هم که درس می خواندم.» او تعریف می کرد از اولین پولی که گرفته: «وقتی به ابوسلم رفتم ماهی 2500 تومان می گرفتم که در آن زمان کم نبود. دادم به مادر خدا بیامرزم. او 200،300 تومان را به خودم برگرداند و بقیه را خرج خانواده کرد.»
پدر خداداد در آن دوران شدیدا مخالف فوتبال بازی کردن خداداد بود و او می گفت چطور از دستش در می رفته: «یواشکی فرار می کردیم. آن دوران مثل الان نبود که پدر و مادر آب میوه را آماده کنند، بعد بچه را با ماشین ببرند سر زمین. یادم می آید 13، 14 سالم بود که روزهای جمعه می رفتیم با تیم های محله های دیگر بازی کنیم. آن زمان ساعت 4 صبح از خانه فرار می کردیم تا پدرم ما را نبیند. قرار می گذاشتیم سر چهارراه و با بچه جمع می شدیم تا ساعت 7 صبح سر زمین باشیم. علاقه شدیدی به فوتبال داشتیم و واقعا عشق ما بود.»
یکی از خاطره های به یاد ماندنی خداداد ماجرای دمپایی اش در بازی های آسیایی بانکوک بود: «بعد از جام جهانی فرانسه ما یک بازی دوستانه در کویت برگزار کردیم که سه بر یک باختیم. من بعد از آن به آلمان رفتم که تا مدتی به تیم ملی دعوت نشدم. در آن دوران گفتند خداداد با دمپایی آمده است در لابی هتل. این را بارها گفتم الان هم می گویم؛ آن زمان با شورت هم به لابی آمدند اما یک عده دنبال بهانه جویی بودند. می خواستند آن لیست سیاه را راه بیاندازد چون در جام جهانی من معترض بودم. جایی که اسکان یافتیم خوب نبود. سه میلیون فرانک به فدراسیون داده شد که باید بخشی از آن به بازیکنان می رسید. لباس های تیم ملی در جام جهانی ناپدید شد. کانتینرها غیب می شدند. کسی دوست نداست من در این باره حرف بزنم. ولی روراست بودم و همه چیز را گفتم. الان هم دوباره این حرف را می زنم. حتی بمریم هم که می گویم. اگر در قبر هم باشم درباره اش صحبت می کنم. چون دیدم و اعتقاد دارم. آقایان خوششان نیامد از این قصیه به خاطر همین بحث دمپایی من را پیش کشیدند. دمپایی که بدتر از شورت نیست! الکی گفتند خداداد بی انضباط است.»
شماره 11 خداداد در تیم بلاژ هم بدجور برای مرد کروات دردسر درست کرد: «بحث ما اصلا بحث پیراهن نبود. در واقعا اصلا پیراهنی نبود که درباره اش بحث کنیم. 18 بازیکن بودیم با 17 لباس که به من نرسید. بلاژ گفت عیبی ندارد برای تو لباس می دوزیم گفتم نه. اتفاقا خیلی هم دوستانه جدا شدم و رفتم. یک بازی دوستانه داشتیم که وقتی تمام شد رفتم پیش او و گفتم با این شرایط نمی توان کار کنم. بلاژ اصرار داشت که من بازیسازم را پیدا کرده ام و بمان. ولی من رفتم. متاسفانه بعد از آن عده ای شلوغ کردند و چیزهایی گفتند که زیاد درست نبود.»
Comments are closed, but trackbacks and pingbacks are open.